سلام خدمت همه دوستان گلوبینی!
بالاخره فرصتی شد تا اولین قسمت از "پزشکی نامه" را بنویسیم.
امیدوارم که مورد پسندتون واقع بشه
شاید هیچ ربطی به موضوع نداشته باشه ولی عکس باحالیه!
لطفا به ادامه مطلب بروید

پزشکی ؛ رشته ای که بسیاری در پی آن هستند حال آن که کنکور نامرد دست عده ای را از رسیدن به آن کوتاه می کند! نمیخوام در مورد کنکور و این جور مسایل صحبت کنم ولی خب به هر حال تقریبا هر کسی که وارد رشته تجربی میشه ، دوست داره به یکی از سه رشته پزشکی یا دندون پزشکی و یا داروسازی وارد بشه ولی خب رقابت خیلی سخت تر از این حرفاست و شاید خیلی ها از رسیدن به چنین هدفی باز بمانند.
روی صحبت ما در این مجلس در مورد رشته ای است که آن را علم طب نیز می نامند! هم اکنون که این متن رو می نویسم دو سالی هست که از ورود من به این رشته می گذرد.با خودم که فکر می کنم می بینم چه قدر این دو سال زود گذشت.زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم ، ولی خب در حقیقت عمر ماست که این چنین با سرعت دارد می گذرد
بگذریم 
بریم سر اصل مطلب! از اول اول هم شروع می کیم و قدم به قدم میریم جلو!
ما از روزی که نتایج کنکور اومد و با یاری خدا پزشکی قبولیدیم(یعنی قبول شدیم!) ، شدیم آقای دکتر کل خاندان! با این که حتی هنوز دانشگاه شروع نشده بود ، هر مهمونی که می رفتیم همه ما رو با آقای دکتر خطاب می کردند! هر جا که می رفتیم به ما می گفتن ما فلان مشکل رو داریم یا مثلا فلان جامون درد می کنه ! دیگه من رو به چشم یه بچه نگاه نمی کردن!حس میکردن یه دکتر جلوشون نشسته! کلا نحوه برخوردها و رفتار بقیه خیلی فرق کرده بود! گویی قبلا انگار اصلا آدم نبودیم!
این در حالی بود که یه چنین دیدی نسبت به مهندس های این مرز و بوم وجود نداره! مثلا برادر خودم! الان خدا رو شکر بعد از کلی جون کندن ! داره دکترای مهندسی مکانیک دانشگاه امیرکبیر درس میخونه ولی خب هنوز خیلی ها بهش دکتر نمیگن!شما در نظر بگیر اول لیسانس بگیری بعد بری فوق لیسانس بعد هم بری دکترا ولی در نهایت به جز معدود افرادی ارزش کارها و تلاش هات رو نمی دونن! خب این واقعا سخته دیگه!در حقیقت میدونین یه جورایی پزشکی رو همه درک می کنن ؛ از پیر گرفته تا بچه های کوچولو موچولو! با مفهوم پزشک و دکتر آشنایی دارن و بهشون احترام میذارن ولی خب شما دکترای مکانیک هم بگیری در نهایت جز عده معدودی بقیه اصلا نمی فهمن شما چه کار شاخی کردی!
از بعد از این که پزشکی قبولیدیم مورد احترام و مقبولیت بیشتری واقع شدیم!ولی باید همیشه فروتنی و تواضع داشته باشیم.مامان بزرگم همیشه بهم میگه به هر جایی که رسیدی یه وقت خودت رو واسه مردم نگیریا.باید همیشه به مردم خدمت کنی و همیشه باید تواضع داشته باشی. 
نمی دونم چرا ولی الان یه هویی یاد یه خاطره افتادم! یه زمانی داشتیم با فامیل توی پارک وسطی بازی می کردیم(نکنه نمی دونین وسطی یعنی چی؟؟!!) که در پی آن ما مصدوم شدیم.البته مصدومیت خدا رو شکر در حد جزیی بود .همین جا بود که همه یک صدا فریاد میزدن « دکتر ! برو دکتر» « دکتر ! برو دکتر» واین رو چندین مرتبه تکرار می کردن!

خب دوستان
این بود از اولین قسمت پزشکی نامه.امیدوارم که مورد پسندتون واقع شده باشه.انشاالله اگه عمری باقی باشه در قسمت بعدی به سراغ دانشگاه و مسایل مربوط به اون میریم